معمار حل مشکلات زندگی خود باشید
احساس کنترل بر تمام مشکلات زندگی
درود بر شرف شما دانشجوی علم و موفقیت که میخواهید بر تمام مشکلات زندگی تان غلبه کنید
یک حقیقت انکار ناپذیر وجود داره که در طول شبانه روز مشکلات زندگی باعث میشوند احساسات و عواطف شما بد شود، این شرایط قادر هستند اتفاقات بدتری را برای شما رقم بزنند، از جمله بیمار شدن جسم تان، بد شدن روابط تان با عزیزانتان. بدبیاری های مختلف، کم شدن درآمد و… شاید مسخره کنید.
ولی میخواهم روزهایی را به یاد بیارید که صبح زود از خواب بلند شدید و احساس بسیار بدی دارید و اعصابتون به قولی خورد است. در اون روز تا شب مدام بد میآورید. سر درد یا نفخ یا هر بیماری زمینه ای که دارید فعال میشود. حتی رفتار اطرافیانتان شما را نیز آزار میدهد و…
ولی باز هم روزهایی را به خاطر بیاورید که صبح با احساس خوبی از خواب بیدار میشوید. اگر دقت کرده باشین. در اون روز اتفاقات خوب برای شما رقم میخورد. پرنشاط و سالم هستین. رفتار اطرافیانتان با شما خوب است. خوش شانسی میارین. و…
همچنین در طول شبانه روز ممکن است رفتار یکی از اطرافیانتان باعث بهم ریختن اعصاب شما شود. و شما از لحظه وقوع اتفاق نتوانید افکار و احساسات تان را کنترل کنید و این باعث میشود که اتفاقات بدتری در تمام زمینه های زندگی که گفتم باز هم تجربه کنید. دقت کردید؟ یک به هم ریختن کوچک در تمام ابعاد زندگیتان تاثیر منفی میگذارد.
ما انسانها بر اساس فطرتی که داریم به صورت واکنشی عمل میکنیم و همین واکنش ما باعث بروز خسارات زیادی در زندگیمان میگردد. خب هزاران روش برای کنترل افکار و احساسات وجود دارد که هر کدام تاثیراتی مثبت بر بودند اتفاقات پیش روی زندگیمان میگذارند.
ولی روشی که من به شما میخواهم پیشنهاد بدهم تاثیر مثبت و بی برو برگردی در ایجاد معجزه از دل همون اتفاقا بد برای شما رقم میزند.
در این روش با یک تکنیک خیلی ساده میخواهم به شما یاد بدهم که چگونه خداوند را وکیل حل تمام مشکلات زندگیتان قرار دهید.
سلام خدمت شما همراه عزیز در میکرو محصول معجزه مشکلات
صادق دهکردی هستم، مدرس موفقیت با قوانین خداوند
همون طور که میدونید ما در یک جهان دو بعدی زندگی میکنیم که روز با شب معنی پیدا میکنه. چپ با راست معنی پیدا میکنه. خوبی با بدی معنی پیدا میکنه. مثبت با منفی معنی پیدا میکنه و…
در این میان میخواهیم به دو بعد راحتی که در کنار مشکل معنی پیدا میکنه بپردازیم.
زمانی که شما به مشکلی برخورد میکنید، در اصل خواسته ای در کنارش نمایان میشود به نام راحتی، که این راحتی ممکنه مسیر یک راه حل که مورد نیاز باشه را طی کنه، یا دقیقا خود خواسته ای که دارید بدون مسیر در زندگیتان پدید آید.
ولی مشکلی که انسانها با توجه به فطرتی که دارند، این است که با برخورد به هر مشکلی به صورت واکنشی اون مشکل را دامنه دار میکنند. تا جایی که ممکنه مشکل بیخ پیدا کنه و کار دستشون بده.
حرف نا مربوط یک نفر که به شما میزنه تا شکست مالی یا مرگ یکی از عزیزان تا بیماری و هر چیزی که احساس شما را به هم بریزد مشکل نام دارد. هر کدوم از این مشکلات فرقی نداره از کوچک ترینشون که اون حرف نامربوط یا بدرفتاری یک فرده تا ورشکستگی و…. به راحتی قادر هستند با ادامه دار شدن احساس بد شما، در طولانی مدت به یک باره زندگیتان را به باد دهد.
پس اولین نکته مهم اینه که همیشه در طول شبانه روز مشکلات برای شما وجود دارند. همانند شب که در کنار روز قرار دارد.
ولی این هنر شما است که پدیده روز را تماشا کنید یا در سیاهی مطلق شب گرفتار شوید.
در کتاب ها و دوره های آموزشی ممکن است که خوانده، شنیده یا دیده باشید که میگویند توانایی کنترل احساسات و افکار. ولی این توانایی کنترل افکار و احساسات در بروز مشکلات بزرگ کار حضرت فیل است.
در اصل به شما یاد میدهند تا از فکر و توانایی خودتون بهره ببرید تا بتوانید مشکلاتتان را حل کنید.
در حالی که من میخواهم با یک فرمول خیلی ساده، نعمت و راحتی در دل مشکل را برون سپاری کنید.
حتما پیش خودتان فکر میکنید که باید بدیم مشکلاتمان را یک آدم دیگه ای حل کنه؟ بله اون هم میشه. ولی شاید نتوانید فردی را پیدا کنید که توانایی حل مشکل شما را داشته باشه.
پس در نظر میگیریم که شما به یک مشکلی برخورد کردید که نه قادر هستید خودتان حلش کنید و نه کسی هست که برایتان حلش کنه و به اون راحتی مد نظر برسید.
غافل از این که شما همین الان یک وکیل کار کشته در تمام زمینه ها الان در زندگیتون وجود داره. حتی به شما هم مکرراً گفته که من بهترین وکیلتون هستم و کارهاتون را بدین به من تا حل کنم و شما فقط از راحتی لذت ببرید.
حتما پیش خودتون میگین که مگه دادگاهه که وکیل بخواهیم؟… بله این جهانی که توش زندگی میکنیم دقیقا شبیه یک دادگاه است و شما نیاز دارید به یک موکل درجه یک.
خب حتما فکر میکنید که نکنه دعا نویسی و این جور چیزهاس که یک موکل جن بگیریم..؟… نخیر موضوع فراتر از این حرفها است…
خب بگذارید یک بار دیگه مرور کنیم… شما باید بپذیرید که مشکلات همیشه از کوچک و بزرگ در زندگیتون هستند. شما راحتی را میخواهید.
و برای این راحتی یک وکیل کار کشته در زندگیتون وجود داره که مشتاقانه وکالت شما را بپذیرد تا به راحتی برسید. بدون هیچ پول و هزینه ای.
آیا یک آدم منطقی میتونه یک همچنین خوزعبلاتی را باور کنه؟… خب مسلما خیر.. برای این که بتوانید با این وکیل با این شرایط ارتباط برقرار کنید، دقیقا باید منطق را از زندگیتون، علی الخصوص در این موضوع حذف کنید.
بله.. آیا میتوانید تو این موضوع غیر منطقی فکر کنید؟… پس ادامه آموزش را پیش بروید. وگرنه مثل بقیه آدم های معمولی و منطقی زندگی سختی را ادامه بدین.
لذت راحتی از مشکلات با این راهکاری که میخواهم بدهم اینه که با این وکیل ارتباط برقرار کنید. اون هم به شرطی که منطق را از زندگیتان حداقل در زمانی که میخواهید این تکنیک را انجام بدین حذف کنید تا ارتباط برقرار بشه.
اگر قدرت این کار را دارید تا ادامه بدهیم.
درود بر شرفتوون…
اما قبل از این که وکیل را معرفی کنم، یک نفر دیگر را هم میخواهم معرفی کنم که نمیخواهد شما با وکیلتون ارتباط برقرار کنید.
تا حالا دقت کردی زمانی که به یک مشکلی برخورد میکنی، دایما یک نفر توی گوشتون نجوا میکنه تا حالتون را بدتر کنه. و اعصابتون بیشتر خورد بشه؟… بله دشمن تاریکی. فردی است که میخواهد همیشه در تاریکی و مشکلات بمونید. چرا؟ چون تا زمانی که احساستان خراب است او دارد از هورمونهای احساسات بد شما تغذیه میکند و گرسنگی و تشنگی اش برطرف میشود. پس او هم همانند یک موجود نیاز به خوراک دارد که این خوراک، احساسات بد شما است. پس در ابتدا در مواجهه با هر مشکلی باید پای این دشمن را کوتاه کنید تا بتوانید با وکیلتان ارتباط برقرار کنید و این وکیل راحتی را به زندگیتان بیاورد.
خب دوباره مرور میکنیم. شما پذیرفتین که مشکلات را با آغوش باز قبول میکنید. سپس منطق که مثل دیوار است را فرو میریزد. سپس پای دشمن تاریکی که گرسنه است را هم کوتاه میکنید.
و اما رسیدیم به مرحله ورود وکیلتون.
تا حالا فکر کردین که شما قبل از تولد از کجا آمده اید؟ و بعد از مرگ به کجا میروید؟ حتما فکر کردی و جوابش هم میدونین. بله شما از پیش خدا اومدی و پیش خدا هم میری. ولی بین این آغاز و پایان یک میان هم وجود دارد. دقیقا این میان هم اون پیش شما است. با این تفاوت که فقط در غالب جسم هستین و اونو نمیبینید. و تفاوت مهم تر این که منطق شما اجازه نمیده حتی درکش هم کنید.
حتما میپرسید پس این منطق که اینقدر بده به چه درد میخوره؟… منطق در اصل محافظ جان بدن فیزیکی شما است. همین. مثل محافظ یخچال که نسوزه. منطق شما هم مراقبه که شما جونتون را از دست ندین. پس چیز بدی نیست. ولی، ولی، ولی در اینجا که قراره به راحتی و نعمت از مشکلات بررسی، بلای جونت میشه. پس خواهش میکنم.. یک عمر با منطقت در مواجهه با مشکلات زندگی کردی. ولی از حالا فقط سه ماه. فقط سه ماه با این روش زندگی کن. و متعهدانه عمل کن. فکر نمیکنم زمان زیادی باشه برای امتحان یک روش دیگه از بین این همه راه که در زندگیت رفتی و خیلی هایش هم غلط بوده. پس همینجا به خودت تعهد بده تا بتوانیم ادامه بدهیم.
پس تا اینجا به این درک رسوندمتون که از اول و انتها و همین الان شما قسمتی از وجود خدا هستی و همین الان هم در کنارته، ولی نیازه که تو اجازه بدی وارد زندگیت بشه ، وارد مشکلات زندگیت بشه و راحتی را برات به ارمغان بیاره. مثل فرزندی که یک پدر ثروتمند داره ولی پدر اونو عاق کرده. و فرزند باید دربدری بکشه. تا زمانی که فرزند به راه بیاد و پدر دوباره ساپورتش کنه.
حالا چطور میتونی خداوند که گفته من بهترین وکیلت هستم و منو وکیل کارهات قرار بده را وارد زندگیت کنی؟
اولین کار، پس زدن منطق و چطور ممکنه و نکنه نشه و چه جوری و مگه میشه و دودوتا چهارتا و با این شرایط چجوری و… را بذاری کنار.
دومین کار، پای دشمن تاریکی که اون هم وکیل مدافع بدبختیاته را هم باید پرت کنی بیرون.
چون دو پادشاه در یک اقلیم نمیگنجند. پس تا وقتی که وکیل و دشمن تاریکی داره نجوا و راهکار منفی و بجنگ و بزن و فحش بده و فرار کن و… را بهت میده. وکیل روشنایی زندگیت، مزاحمتون نمیشه.
حالا باید چه کار کنی ؟ خیلی راحته، اصلا نگران نباش. اینقدر راهکار ها ساده هستند، که همین سادگی همین الان باعث میشه منطقت وارد بشه و دوباره سد ایجاد کنه. پس راحته راهکار، ولی بسیار سخته در عمل انجامش دادنش. چرا؟ چون یک عمر عادت کردی که به روش قبل زندگی کنی.
پس ترک عادت موجب مرض است. ولی نه مرضی که از پا درت بیاره.
بلکه تب و مرضی مثل: تب یک بچه که میخواهد دندان دربیاره. تب فردی که واکسن میزنه تا بدنش مقاوم بشه.
پس باید چند روزی با عادت قدیمت بجنگی تا عادت جدید ایجاد بشه و معجزه ی مشکلات در زندگی ات را تجربه کنی.
خب بعد از سد کنار زدن منطق و سد بیرون کردن وکیل تاریکی ، و سد عادت قدیم. موانع دیگه ای هم وجود دارن که در بین راه که تکنیک را انجام دادین باید روشون تمرکز کنین. و اون هم صبر است که صبر احترام به وکیلتان است که دارد سعی خودش را میکند تا با برنامه ریزی ها و جا به جا کردن اتفاقات و انسان ها و شرایط موجبات راحتی را برای شما فراهم آورد.
فکر کنید شما یک وکیل برای یک شکایت در دادگاه گرفته اید. آیا این طرز فکر صحیح است که تا به وکیلتان مشکل را گفتین، همون لحظه وکیلتان پیروزی در دادگاه را تحویلتان دهد؟ قطعا یک پروسه زمانی باید طی کند و او تمام تلاشش را بکند و در این میان شما صبر و امید پیشه میکنید تا نتیجه مشخص شود. پس بعد از تکنیک و این که وکیلتان که خداونده و مشکلتان را قبول کرد، نیاز است که صبور و امیدوار باشین و هی غر نزنید که پس کو چی شد پس کی .. که با این کار دوباره سد منطق را دوباره ایجاد میکنید و کار خراب میشود.
ولی دو مانع مشترک که اینجا صلاح دونستم بگم ، اون هم موانعی است که هم در ابتدای تمرین و هم در میان راه از راه میرسد. اولین مانع مشترک شک و تردید است.
شک هم مثل منطق و دشمن تاریکی به راحتی میتواند از شروع کار تا لحظه اتمام پروژه سراغتان بیاید و نتیجه ای که وکیلتان قرار است انجام دهد را خراب کند.
شما تصور کنید یک دیس غذا با انواع خوراک لذیذ روبه روی شما قرار دارد. این غذا بسیار با کیفیت و خوشمزه و برای بدن شما مفید است. حالا فردی میآید و تنها یک قطره سم مهلکی درون این دیس غذا میریزد. البته که دیگه این غذا در انتها بلای جان شما میشود.
پس حتی یک ذره شک به این تکنیک و مسیری که تکنیک داره طی میکنه، همانند یک ذره شک درون غذا است. این قدر شک خطرناک است که شما را نابود میکند.
اما دومین مانع مشترک، فردی است که الان گرسنه و تشنه است و نیاز به غذا دارد. مطمئنا متوجه شدید. بله دشمن تاریکی و یا همون وکیل منفی شما است که در ابتدا بیرون رفت ولی الان گرسنه است. چون تنها منبع تغذیه اش هورمونهای منفی احساسات بد شما است. این دشمن حالا در بین راه چه کار میکند؟ او در بیرون میدان، با قدرتهایی که دارد. به دنبال افراد و شرایطی میگردد که در شما شک ایجاد کند و دوباره منطقتان را به کار بیاندازد. او میرود مثلا در فکر دوستانتان که به شما زنگ بزنند و یا حضوری، دوستی که مدت ها است اونو ندیدین را پیش شما میآورد. تا مثلاً به بهانه احوال جویی کم کم زیر زبون شما را بکشد تا درباره این تکنیک یا کاری که انجام میدهید حرف بزنید. و چون تأثیر انسانهای پیرامونمان به دلیل واقعی بودن شان هزاران برابر است. در نهایت با ترفند دلسوزی و راهکار های مردم عادی شما را به بیراهه بکشانند. پس به هیچ وجه من الوجوهی از این تکنیک و راهکارها و این که چکار میکنید، حتی با عزیزترین و نزدیک ترین فرد زندگیتان حرف نزنید.
یکی دیگر از کارهایی این وکیل و دشمن تاریکی میکند این است که کاری میکند تا اون مشکل در ابتدا حاد تر شود. مثلاً: شما یکی از اطرافیانتان با شما رفتار بدی میکند، شما تکنیک را انجام میدهید و صبر میکنید. حالا وکیل دشمنتان چون ناکام میماند در ذهن طرف مقابلتان میرود تا رفتار بدتر از قبلی را انجام دهد تا باز هم شما شک کنید و غر بزنید و بگین این کار جواب نمیدهد و دروغ است و در نهایت اوضاع تان بدتر در بدتر میشود.
یا ممکن است شرایط بدی برایتان اتفاق بیوفتد و شما تکنیک را انجام میدهید، وکیل دشمنتان چون ناکام میماند، میرود و یک شرایط بدتر دیگه را هم برای شما ایجاد میکند تا شما شک کنید و دیگر به این یقین برسید که اصلا این تکنیک جواب نمیدهد.
و شما تنها کاری که باید انجام دهید، اینه که روی پدیده هایی که وکیل دشمنتان ایجاد میکند. دوباره تکنیک را انجام بدهید. با این کار نعمت و راحتی در پیش رو دو چندان میشود. باور کنید و انجام دهید و معجزه مشکلات را تجربه کنید.
در کل این وکیل منفی با ترفندهای مختلف میآید تا شما را منصرف کند. ولی در نهایت دو الی سه بار و اگر شما قوی باشی تمام میشود. چرا؟
بگذارید داستانی بگویم. در گذشته، توی روستایی، مردی نیمه شب با چراغ نفتی از خانه بیرون میزند تا برای نماز صبح به مسجد برود. کمی که میرود توی جوی پر از آب و گل می افتد و کثیف میشود. او برمیگردد به خانه و لباس عوض میکند. دوباره به راه می افتد. در بین راه پایش به سنگی میخورد و چراغش میشکند و چون جایی را نمیبیند، کور مال کور مال به خانه میرود و چراغ دیگری بر میدارد و به راه می افتد. تا از خانه بیرون میرود، میبیند مردی غریبه به او میرسد و میگوید میخواهد با او به مسجد برود. مرد غریبه او را تا دم در مسجد میرساند. تا میخواهند وارد مسجد شوند، غریبه داخل نمیشود و میخواهد به خانه خودش برگردد. مرد تعجب میکند که چرا تا دم مسجد آمدی و منصرف شدی؟.. غریبه به او میگوید که او دشمن تاریکی (شیطان) است. و داستان را توضیح میدهد که بار اول که از خانه آمدی بیرون، تو را به سمت جوی آب و گل راهنمایی کردم. زمانی که بر کشتی خانه و دوباره آمدی، خداوند تمام گناهان تو را بخشید. بار دوم تو را به سمت سنگی بزرگ راهنمایی کردم تا چراغت بشکند. تو باز به خانه رفتی و با چراغی دیگر برگشتی، این بار خداوند تمام گناهان خانواده ات را بخشید. من ترسیدم این بار خودت یه بلایی سر خودت بیاری و دوباره برگردی خانه و باز عاظم مسجد شوی. ترسیدم این بار خداوند تمام گناهان مردم شهر و روستا را ببخشد. این شد که خودم آمدم و تا مسجد همراهی ات کردم که بلایی سر خودت نیاوری.
بله دوست من. دشمن تاریکی یکی دوبار تلاش میکند تا شما را منصرف کند. ولی درنهایت اگر ادامه دهی، همون دشمن هم از ترسش کمک میکند که زودتر به راحتی برسی.
البته من خیلی موشکافانه و دقیق تمام موانع را، حتی در بدترین حالت بررسی میکنم، این نیست که مثلاً یک مشکل خیلی کوچیک پیش بیاد، شما باید هفت خان رستم را طی کنید. نه اصلا. شاید بالای نود درصد مشکلاتی که باهاشون برخورد میکنید با اجرای تکنیک نهایتا تا یک روز آتی به راحتی اش دست پیدا میکنید. ولی خب همین یک روز هم ممکن است بار احساسی اش اونقدر بالا باشه که نیازه این مراحل را دقیقا به یاد بیارین تا از مسیر منحرف نشین.
ولی بریم سراغ مانعی که که در دل خود مسیر جلوی شما سبز میشه. اون هم در مسیر صبر و مانعی به نام ناامیدی.. که همین ناامیدی هم باعث تباه شدن مسیری میشه که وکیلتان در حال طی کردن است.
تصور کنید در همون مثال وکیل و دادگاه که گفتم. شما در مسیری که کارهای اداریش داره طی میشه. شما بی صبری و عجله کنید و ناامید بشین. بعد زنگ بزنید وکیلتون و بگین تو اصلا بدرد نمیخوری و کاری هم از دستت برنمیاد، برو گمشو و بمیر. به خیالتان چه اتفاقی می افتد؟.. خب مسلما همون وکیل با آشناهایی که داره، کاری میکنه که اگر قرار هم بوده حل بشه به یک باره صد تا گره دیگه هم در کارتان بیوفتد.
خداوند میفرماید: بزرگترین گناهی که من نمیبخشم و مورد عذاب قرار میدهم و بلا بر سرتون هم میارم، ناامیدی است. دقیقا رفتاری که با اون وکیل دادگستری انجام دادی و اون وکیل هم به یک باره از حالت دوست به دشمن تبدیل میشه. وکیل معنوی شما هم با ناامیدی شما انگار بد و بیرا بهش گفتین و تبدیل به دشمن شما میشه.
پس خیلی مراقب این حالت باشین که با انجام این تکنیک در کوچکترین مشکلات تا بزرگترین مشکلات ناامید نشید. تا به وکیلتون هتک حرمت نشه.
حتما مشتاقین که تکنیک را بگم. باور کنید تکنیک چنتا جمله بیشتر نیست. ولی آدابی که داره خیلی وسواس داره. و این آدابی که دارم توضیح میدم بهش میگن ایمان. بله، پله های ابتدایی ایمان همین چیزهایی بود که توضیح دادم.
پس زیاد عجله نکنید، تکنیک هم میگم. اصلا اگر میخواستم همون سطر اول توی یک پاراگراف تکنیک را میگفتم و دیگه جای این همه توضیح نبود. ولی با این کارم بزرگترین خیانت را به شما میکردم. چون خیلی هاتون نتیجه نمی گرفتین و یک باره ایمانتون به وکیلتون هم منفی میشد و من هم کارمای این خیانت را در این دنیا و هم اون دنیا میگرفتم.
ولی در این جا میخواهم از یک حالت عجیب صحبت کنم که اسمش را هم میگذارم حالت عجیب.
برخی موارد، شاید هم خیلی از موارد پیش میاد که شما به مشکلی بر میخورین. تکنیک را انجام میدین. تمام آداب ایمان را هم انجام میدین. بعد یک مشکل دیگه ای هم اتفاق میوفته که همین مشکل آخری داره شرایطی را فراهم میاره که شما به راحتی برسین. بعد که به راحتی رسیدید، متعجب میمونید که چه جالب!! این مشکلی که منو داشت به هم میریخت و من مدام ایمانم را طی میکردم. خودش راه حل نعمت بوده.
به قول معروف عدو سبب خیر میشود اگر خدا خواهد.
در اینجا بر میگردم به داستان شیطان و و مرد نمازخوان. اینجا اون مشکل ممکنه پدید آورنده اش خود وکیل تاریکی باشه و به خیر و راحتی رسوندنش هم کار خودش باشه.
و یا این که ممکنه خود وکیل معنوی تان شرایطی منفی را ایجاد کرده تا دشمن به خیال ضرر زدن به شما داشته است برای شما موجبات راحتی را فراهم میاورده است.
یا حتی این که، خود مشکل راه رسیدن به نعمت و راحتی بوده. ولی شما هنوز به درک اون نرسیده اید. تا زمانی که نتیجه را ببینید.
به همین دلیله که من اسم این حالت را حالت عجیب گذاشته ام. چون خودم سالیان سال است هنوز مکانیسم اونو درک نکرده ام و بیشترین موارد پر تکراری که از هزاران موارد کشف کرده ام، همین سه مورد است.
ولی راهکار راهبردی تمام این مکانیسمها برای رسیدن به راحتی، حفظ ایمان و کنار زدن منطق است.
کنار زدن منطق مبنی بر این نیست که اتفاقات غیر منطقی رخ می دهند. بلکه اتفاقات کاملا منطقی رخ میدهند. چون جهان مادی بر اساس برهان های منطق و نظم و علت بنا شده است و هر چیزی که خلق میشود باید بر اساس این برهان ها باشد. مگر این که پیامبر یا معصوم باشین و معجزه غیر منطقی رخ دهد.
با این توضیح مختصر، مثلا فردی شریک زندگی اش مدام او را آزار میدهد. این یک مشکل است و راحتی از دید اون فرد جدا شدن است. پس این فرد در ابتدای انجام تکنیک، منطق ذهن را پس میزند، ولی مسیر راحتی اون فرد ممکن است جدا شدن باشد یا تغییر رفتار شریک زندگی اش. اگر تغییر رفتار از دید وکیل معنوی صلاح دیده شود. یک مسیر منطقی باید طی شود. مثلاً: شریک زندگی اش به صورت ناخودآگاه با آموزش ها یا فردی یا اتفاقی روبرو میشود که به خودش میآید و تغییر میکند. که این پروسه در کالبد برهان های نظم و منطق و علیت باید طی شود.
یا این که وکیل معنوی صلاح میبیند که جدایی دو طرف بهترین راه است. باز هم اتفاقاتی را به شکل منطقی پدید میآورد که بدون هیچ درد سری از یکدیگر به راحتی جدا شوند. که باز هم در کالبد برهان ها شکل میگیرد.
خب میرویم که تکنیک را کم کم آموزش بدهیم. مقدمات این تکنیک را در بالا کاملا توضیح دادم.
شروع این تکنیک با باورهای شما نسبت به وکیل معنویتون که همون خدا است شروع میشه.
اگر شما باورهاتون نسبت به خدا منفی باشد، باز هم این تکنیک جواب نمیدهد. اگر تا قبل از این فکر میکردید. که خداوند عادل نیست. خداوند در زندگی من هیچ کاری نکرده. خداوند مدام بلا بر سر من میاره. اصلا خدایی وجود ندارد. اگه خدا وجود داشت که زندگی ام این نبود. خداوند ظالمین را دوست داره و هزاران باور منفی دیگه که ممکنه آدم های عادی مدام در طول زندگی تکرار میکنند و نتیجه همین باورها را هم میبینند.
دقیقا مثال همون ناامیدی از خداوند است که باز هم زندگی را برای شما جهنم میکند. چون خداوند در ابتدا نزد باور بنده ی خویش است.
پس در ابتدا باید بپذیرید که شما مخلوق خداوند هستید. و هیچ راه فراری ندارید که خداوند را قبول نداشته باشید.
سپس باورهایی مثبت از جمله: خداوند فضل و بخششش نسبت به من بینهایته. خداوند قادر و توانا است که تمام اتفاقات را تغییر دهد. هیچ قدرتی بالاتر از خداوند وجود ندارد. من فقط از خداوند درخواست میکنم. خداوند مهربانه. خداوند عادله. خداوند شاهده. خداوند نظاره. خداوند همیشه حامی و پشتیبان منه. خداوند بخشنده است. خداوند عاشق منه. خداوند دوست داشتنیه. خداوند هر لحظه منو حمایت میکنه. خداوند هر روز زندگی ام را بهتر و بهتر میکند. خداوند ثروتمنده. من بهترین بنده خداوند هستم. خداوند همیشه مراقب منه. خداوند تمام افراد و شرایط زندگی ام را برای راحتی ام برنامه ریزی میکنه. خداوند وکیل مدافع منه. خداوند بهترین وکیل و پشتیبان و پناه منه. من و خدا از هم هستیم و…
این باورها را جایی توی گوشی تان بنویسد و خودتان تکمیل ترشان کنید و روزی چند مرتبه بخوانید.
پس شروع این تکنیک، به وسیله باورهایی که شما نسبت به خداوند دارید میسر است.
و اما تمهیدات لازم برای شروع تکنیک
شما زمانی که به مشکلی بر میخورید همون طور که در پیش توضیح دادم. کاملا واکنشی عمل میکنید. چرا؟ چون عادت کرده اید که واکنش منفی از خودتان نشان دهید. حالا چرا واکنش منفی از خودتان نشان میدهید؟.. چون به قول معروف: خون به مغزتون نمیرسه و کاملا مغزتون از کار میوفته.
در اصل شما دارای دو مغز هستین. مغز غار نشین و مغز جدید. مغز جدید همون مغزیه که تا به مشکل بر میخورید، خون بهش نمیرسه و خاموش میشه. زمانی که خاموش شد مغز غار نشین شروع به کار میکنه. مغز غار نشین، همونیه که اجداد غار نشینمون ازش استفاده میکردند. این مغز چند راهکار بیشتر بلد نیست. اونم اینه که زمانی که به مشکلی برخوردی شما با یک دشمن روبرو هستی. پس یا بجنگ تا پیروز بشی. یا اگر قدرت جنگیدن نداری فرار کن تا آسیب نبینی. یا اگر قدرت فرار از دشمن را نداری. در جایی امن پنهان شو.
دقیقا اگر رفتارهاتون را بررسی کنید، شما زمانی که به مشکلی بر میخورید. مثال: رفتار بد شریکتان. حالا خون به مغزتون نمیرسه. خب اینجا مغز غار نشین میگه، قدرت مبارزه داری، در ابتدا باهاش بجنگ و بد و بیرا بگو تا پیروز بشی. اگر قدرت نداری، فرار کن از دستش و تلافی یا خیانت کن. اگر هم این قدرت را نداری. تا جایی که میشه از جلو چشمش پنهان شو و در پنهان کاری در جایی مناسب به حسابش برس.
ولی از شما میپرسم. آیا فردی را میشناسی که در برابر هر اتفاق بدی آرامش خودش را حفظ کند و تصمیم غلط نمیگیرد؟ افراد کمی هستن . ولی چه ویژگی ای این افراد دارند؟ اونها وقتی به مشکل بر میخورند. مغز جدیدشون همچنان خونرسانی داره و خاموش نمیشه، که مغز غار نشین افسار گسیخته شود.
پس میخواهیم در ابتدا تمرینی به شما بدهم که بتوانید در مواجهه با مشکل دچار فراموشی نشوید و واکنشی عمل نکنید و بعد که کار از کار گذشت به یاد تکنیک بیوفتین. چون اگر مغز جدید شما ضعیف باشد، از صد بار برخورد به مشکل یک بار شاید بتوانید تکنیک را به یاد بیارید و عملی کنید. چون در حالت واکنش احساسی در مقابل مشکلات، انسان کاملا فراموش کار میشود. و برخی هم از کالبد انسان وارد کالبد خوی حیوانی میشوند. به همین دلیل است که جنایات و قتل ها صورت میگیرد.
پس باید چه کار کرد؟
در ابتدا کمی از ساختار مغز جدید بگم. این مغز جایگاه خلاقیت و رشد و توسعه فردی شما است. جایگاه راهکارهای سازنده. همون قسمتی است که خداوند در بیست هزار سال پیش به انسان هدیه کرد. در بررسی ها، دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که بیست هزار سال پیش به یکباره مغز اجدادمون این قسمت از مغز در نسل بعدی بهش اضافه شده. که خداوند هم میفرماید من از روح خودم در شما دمیدم. یعنی اراده را به ما هدیه کرد.
خب بگذریم. این اراده، همونیه که میگن طرف با اراده است. حالا چه کار کنیم با اراده بشیم که در مشکلات احساساتی نشویم و کار دست خودمان ندهیم و آرامش را برقرار کنیم و تکنیک را انجام بدیم؟
درون مغز جدید یا ارادی پر از رگ های خونی است. تا زمانی که این رگ های خونی در حال شریان خون هستند، مغز جدید خوب کار میکنه. ولی زمانی که به مشکلی بر میخورید. این رگ های خونی هفتاد درصد باریک میشن تا خون به عضلات برای جنگیدن و فرار کردن برسه. و مغز غار نشین کار خودش را انجام بده.
پس مشکل در ضعیف بودن این رگها است. اگر این رگ ها را شبیه عضلات بدن ببینیم. در اصل عضلات اراده فرد ضعیف است. پس نیاز به یک ورزشی است که این عضلات یا رگها قوی و کلفت تر شوند.
حتما پیش خودتون میگین که باید با سرتون وزنه و دمبل بزنین.
نه اصلا. شما کافیه روزی پنج دقیقه یک تمرین خیلی ساده انجام بدین تا این رگ ها هر روز مثل عضلات یک ورزشکار قوی بشن.
………………………………………………………..
به پایان قسمت رایگان محصول رسیدید. جهت ادامه مطالعه روی تصویر زیر کلیک کنید
بازدیدها: 111